گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

۱۶
دی

برای پیدا شدن

باید گم کنی، گم بشی

برای پرکردن باید خالی بشه، خالی بمونی

برای معنا داشتن

باید بی معنا بشه، بی معنا بمونی

.....

 

دلم دکمه ایستادن دنیا را میخواهد

چیزی هست که هست اما درست نیست

بجاش نیست، با من روراست نیست

خودم را گم کرده ام

زمان می خواهم بجویمش

.....

 

 

 

 

  • سمیرا ملک پور
۱۴
دی

کاهش اضطراب مدام اتفاق میفته

به واسطه ابزارهای مختلف از جمله به کمک یکی دیگه و به شکل های مختلف
جهانی که ما توش زندگی میکنیم هر روز اضطراب های بیشتری رو برامون میاره و نیازمون به باهم بودن رو حتی تا مرحله جنون آمیزی پیش میبره

جنونی که جز تخریب حاصلی برای هیچ یک ندارن.

  • سمیرا ملک پور
۰۶
آذر

امروز یه تجربه جالب داشتم

من عاشق والم یا همون نهنگ، می‌دونم که چقدر موجودات دوست داشتنی هستن،

یکم در موردشان خوندم، انواع اشون، تغذیه هاشون، شباهتشون به دلفین ها و ....

و علاقمندیم بیشتر هم شد و کلی عکس وال برای پوشه بک گراندم  ودانلود کردم همین طور اکانت های اینستا مرتبط فالو کردم.

از نظر من وال ها موجوداتی هستند که در حین عظمت و هرکول بودنشون بسیار موجودات مهربون و باهوشی هستند .

اونقدر علاقمند شدم به شخصیتشون که اگر قرار بود اقیانوس خونه ام باشه، انتخاب میکردم که پال باشم بین اون همه جونور خشگل.

و اما تجربه امروز

با ذوق فراوان و اعلام اینکه فانتزی ام هست،  عکس از یه خانوم نشون دوستام دادم که لبه ی قایق نشسته بود و ۴ تا وال از نوع کوسه نهنگ دورش بودند  و برخلاف هیبت و حتی اسمش -که به دوستام نگفتم کوسه نهنگ هست-، غذاش پلانکتونه.

متوجه عکس العمل های وحشت زده دوستام شدم و پس زدن همچین تجربه نابی که برای من آرزو بود و برای اونا کابوس.

فقط می‌تونستن به این فکر کنند اگر اشتباهی توسط نهنگ خورده بشن چی؟

....

یهو متوجه شدم درست مثل زندگیمونه.

ظاهر موجودات و برداشت ما مانع بزرگیه از شناخت یه موجود نازنین، چه در قالب انسان یا هر موجود دیگه و اونقدر می‌تونه این برداشت ها مملو از احساس های قوی و وحشت زده باشه که حاضر نباشن تو ذهنشون هم به اون موجود هویت و رسمیت ببخشن .

 

چقدر رابطه ها اینجوری در رابطه مرده اند ....

 

  • سمیرا ملک پور
۱۴
آبان

یکی بود و فقط یکی بود
اون یکی دلش بیش از یکی می خواست
دلش خواست و دو تا شد
روزی رسید 
که یکی موند و اون یکی نموند
اونی که موند روزها با خاطر اونی که رفت موند
یه روز دید باز یکی بود و فقط یکی بود
و دلش دیگه خاطره نمی خواست
و دو تا شد
اونی که رفته بود هم ..‌.
و خدا تکثیر شد در زمین 

  • سمیرا ملک پور
۱۰
آبان

هر کسی یه چاه بلند داره تو وجودش

که هر خاطره تلخ غیر قابل عضمی رو دید

بندازه تو چاه و درش رو یه سرپوش بتنی بزنه

جوری که حتی اگر خودش بخواد هم به این راحتی ها نتونه

باهاشون مواجه شه.

این روزهای من 

مواجهه با سانسورهایی است که خود خواسته ام و خود ساخته ام

و من چه کودکانه هر بار به توجیهی از چاه سانسورهای خود عبور میکنم

بی آنکه تردیدی برای بازگشت بجا بگذارم و اما هر بار

به خود باز میگردم و سر از این چاه در میارم.

 

  • سمیرا ملک پور
۰۲
آبان

من ازون دسته آدم های هستم که 

همیشه توقعم بالاست و اصطلاحا آرمان گرا هستم

و سال هاست دارم این رو میبینم 

و از این سوپرمن سازی شخصی ام مراقبت میکنم

که بهم آسیب نزنه و هر کاری رو به هر قیمتی

بخصوص رد شد از خودم انجام نده

وقتی تونستم قضاوت دیگران رو در مورد خودم درک کنم

و بفهمم هر کسی خودش رو در من پیدا میکنه، میبینه و سرزنش می‌کنه،

نوبت قضاوت ها و سرزنش های خودم رسید.

توجهم به این موضوع جلب شد که سرزنش فردی من هم

اون زمانی اتفاق می‌افته که من فقط به یک موضع یا جنبه خاصی

از زندگی ام دارم نگاه میکنم و خودم رو پاره پاره دیدم نه یک کل منسجم

و اگر بتونم خودم رو یکپارچه ببینم آیا همچنان سرزنش ها و قضاوت ها و 

باید بتونی ها ،خاک بر سر بی عرضه ات کنن ها میمونه باز هم یا نه؟

لازم قاضی درونم رو کل نگر کنم شاید

 

 

  • سمیرا ملک پور
۲۹
مهر

درست وسط مکالمه ای که با دوستم داشتم 

و می گفتم که من برای پیاده روی  دوست دارم یکسره برم و همون مسیر رو برگردم

نه اینکه تو پارک هی چند دور بزنم یه مسیری رو. اصلا به خاطر همینه که چند وقتی

بی بهانه و با بهانه دوست دارم برم جاده سلامتی توچال، ذهنم من رو نگه داشت رو 

حرفی که زدم.

ترس از تکرار در من من رو از همه ی پارک های اطراف خونه تا جاده سلامتی وامی رهاند.

تکرارگریزی انرژی بیشتر از اونی که باید، ازم نگیره؟!!!

 

  • سمیرا ملک پور
۲۵
مهر

من یه رودم
روزهایی پرخروش و پر هیاهو
که دست همه رو میگیرم و با خودم میبرم
سنگ و خاک
و شاخ و برگ درختان
هر چی گل و گیاه پایه باشه
ماهی ها و قورباغه ها.
یه روزهای دیگه ای آرومترم و هر کی دلش خواست
دستش رو میگیرم و با خودم همراه میکنم
البته هم که گاهی اشتباه میکنم که دلشون میخواد و
جا میزارم هر جا که بفهمم
روزهای دیگه ای هم هست
که دلم میخواد تو یه چاله ای با خودم تنها بمونم
یه مدت
گاهی اون شاخه ها
سنگ ها و ماهی ها
میان و سوخونکی بهم میزنن
و ازم همراهی می خوان
و گاهی هم خیلی آروم همراه میشم باهاشون
....
من رودم
رودی به سوی دریایی که شاید
تنها یک امید است .

 

#سمیرا_ملک_پور

  • سمیرا ملک پور
۱۸
مهر

امروز نمی خوام خیلی بنویسم

تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:

چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره 

که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟

چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه

یکسان عمل کرد؟

چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟

در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست

و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟

شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!

 

 

  • سمیرا ملک پور
۱۷
مهر

رهایم کن زبند جان

وز زنجیرهای زنگوار نام

خدا و عشق

اینهایند پیوندان جاویدان

 

#سمیرا_ملک_پور

  • سمیرا ملک پور