در آغوشم کش
دلتنگم
هنوز…
پس از این سال های دور و دراز
هنوز دلتنگم
هنوزهم حسرتش را در دل دارم
هنوز هم کاش و ایکاش...
کاش تو را رها نمی کردم ...
کاش لحظه ای نگاهم را از تو دور نمی کردم ...
و امروز بغض دوری تو را آرامشی نیست
و هقهق ترکیدنش را هیچ آغوشی آرام نمی کند
گاه خودم را به بهانه های مهربانی تو
و گاه به فراموشی هرگز نیامده ی تو
دلخواهانه فریب می دهم
که اگر چه من تو را ترک گفته ام
و راه آمدنم را گم کرده ام....!
تو همواره در کنار منی
و مرا با آغوش تو همیشه یک وجب فاصله است
اما
به خودت قسم که این یک وجب سال هاست که انتها نمی پذیرد
و من شاید حتی یک بند انگشت تو را نزدیک تر نشده ام
آخ
از این دوری
که توانم را به تاب آورده است
می خواهمت...!
چگونه بگویمت!
چگونه
عجز مرا رحمی کن
التماس تو را دارم
دست کم نگاهم را
بگو به کدام سو بدوزم
شاید تصویر تو را لحظه ای در هاله ی توهم خود ببینم
و جانم آرام گیرد.
آرام!
آرام! آرام من!
در آغوشم کش
که آغوش تو را حسرتی دیرینه در دل دارم
- ۹۴/۰۷/۱۲