مشق عشق
می خواهم رها شوم
از تمام تردید ها
از تمام واهمه های مزمن
وقت تمرین من است
تمرین یقین
تمرین ایمان و باور کردن
وقت مشق شب بی پروایی ام
می دانم
می دانم
الفبای بی پروایی ام امروز خیلی بدخط است
گاه با حوصله
با فاصله های موزون
الف، ب ، ...
و گاه
حتی نقطه های ب ، یادم می رود و فقط یک خط صاف می کشم و
دل خوش می کنم که مشق کردم و فردا...
دلم قرص است که معلم کلاس اول بی پروایی ام
صبور است.
صبور.
هر شب که با تمام تنبلی های شیطنت آمیز کودکانه ام مشق می نویسم
دلم خوش است که صد آفرین های خاطره انگیزت را دوباره
فردا می بینم و شادی تمام عالم را
به یک ثانیه ام در می کشم
آه که چه قدر دلم تنگ صدآفرین های مهربانانه ی توست
انگار که باز خط های درهم و برهم آخر مشق من را نادیده انگاشتی و
من فقط سه خط اول اش را سعی کرده ام تمیز بنویسم و بقیه اش...
چه قدر خوشحالم که قورباغه های مشق مرا نمی شماری
و خرچنگ هایش را نیز.
بگذار اعتراف کنم که چه قدر مسرورم از اینکه می دانی من با همه ی سرهم کردن هایم
به صدآفرین های تو، جانی تازه می یابم و
باز سرخوشانه به خود قول می دهم که بار دگر همه ی خط ها را تمیز بنویسم،
اما بار دگر فقط دو خط دیگر را تمیز می نویسم و
سرجمع پنج خط خوانا دارم و بقیه اش دوباره چشم دوخته به مهر تو ....
- ۹۴/۰۷/۱۳