یه روز همه چی تو صراط مستقیمه
یه روز همه باهات راه میان
یه روز سلام هم می کنی جوابت رو نمیشنوی
یه روز بارون بهت می چسبه
یه روز فقط به آفتاب نیاز داری و قد همه ی دنیا ابر بالا سرت جمع میشه
یه روز حامی میشی
یه روز جانی
همه ی اینا رو می فهمم
فقط موندم به حال اون روزایی که همه اینا رو با هم داره
و با مرور اتفاقاش یه نیشخند ناخودآگاه به لبم میشینه
که هم غم داره، هم گریه و کمی فریاد داره، هم خشم،
هم خنده یک مزاح، هم غرور
و حتی احساس قدرت گذرون چنین روزایی هم گاها قاطیشه
زندگی همینه
همه چی باهم
هیچ چیزی به نام صف اتفاقات وجود نداره
اینجا زمین است
سرزمین من
اینجا همه چی در هم است... .