گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

۱۴
مهر

 

اگه لایه های دنیا رو درست مثل پیاز پوست بکنیم

 لایه ی خوبی ها. لایه بدی ها 

اونایی که خودمون تعریف کردیم، اونایی بهمون گفتم یا اغلب آدما اتفاق نظر داشتن در مورد خوب یا بد بودنش، اونایی که به ارث بردیم

یا ارزشها و بی ارزشیهامون، هنجار و ناهنجاری هامون

همه چیزا و کارا و حس هایی که بهشون اهمیت میدیم 

یا حتی اونایی که اهمیت نمی‌دیم

و بشیم انسانی باکره در دنیایی باکره 

و تموم شه این بازی خودساخته انسان با دنیاش

اونجا، درست همونجای بکر زندگی، دنیا و انسان، 

اونجا چه وسوسه ایه که

آدمی رو به اولین مخلوقش نزدیک می کنه؟!

بهم بگید چی فکر میکنید

  • سمیرا ملک پور
۰۲
بهمن

وقتش رسیده که با جسدی روبرو شوم که نامش سمیراست

و سمیرای زنده ای از آن بیرون کشم

همچون پوسته ای که خودم خشکاندمش

و دیگر بر تن ام جایی ندارد و میگذارمش و میروم


سمیرای مرده ام را در گذشته تدفین میکنم

و سمیرای جدیدی را متولد خواهم کرد


قدم نو رسیده ام مبارک

  • سمیرا ملک پور
۰۱
دی

به طرز شگفت انگیزی توجه تعیین کننده است

هر توجهی یه رنگ جدید وارد طیف نگاه آدمی میکنه 

حتی اگر این توجه در خد یه گفتگوی ساده با یه دوست باشه

أین روزا توجهم به توان و قدرت افکار و ذهنم خیلی زیاده 

و به شدت تشنه اشم


ً...

  • سمیرا ملک پور
۲۵
مهر

دوستی جونی این مطلب رو برام فرستاد 

می گفت کارام اون رو یاد این شعر میندازه

راست میگه 😉

میزارمش شما هم بخونینش:


برلبانم غنچه لبخند  پژمرده است  نغمه ام دلگیر رو افسرده است

نه سرودی نه سروری  نه هم اوازی نه شوری

زندگی گویی ز دنیا رخت بر بسته است

یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است

این چه ایینی چه قانونی چه تدبیری است

من از این ارامش سنگین و صامت عاصی ام دیگر                                                                          

من از این اهنگ یکسان و مکرر عاصی ام دیگر

من سرودی تازه میخواهم جنبشی شوری نشاطی نغمه ایی  فریادههای تازه مجوییم

من به هر ایین ومسلک کو کسی را  از تلاشش باز دارد یاغی ام دیگر

من تو را درسینه    ای امید دیرین سال خواهم کشت

من امید تازه میخواهم . افتخاری اسمان گیر و بلند اوا زه میخواهم

کرم خاکی نیستم اینک تا بمانم در مغاک خویشتن خاموش

نیستم شب کور که ازخورشید روشن گر بدوزم چشم

افتابم من که یکجا یک زمان ساکت نمی مانم 

با پر زرین خورشدید افق پیمای خویش 

من تن بکرهمه گلهای وحشی را نوازش میکنم هر روز

جویبارم  من که تصویر هزاران پرده در پیشانی ام پیداست

موج بیتابم که بر ساحل صدفهای پری می اورم همراه

کرم خاکی نیستم من افتابم جویبارم موج بیتابم 

تا به چند این گونه در یک دخمه بی پرواز ما ندن تا به چند اینگونه با صد نغمه بی اواز ماندن

شه پر ما اسمانی را به زیرچنگ پروازه بلندش داشت

افتابی را به خاری در حریم ریشخندش داشت

گوش سنگین خدا از نغمه شیرین ما پر بود

زانوی نصف النهاراز پای کوب پر غرور ما چو بید از باد میلرزید

اینک ان اواز و پروازه بلند واین خموشی و زمین گیری

اینک ان همبستری با دختر خورشید و این هم خوابگی با مادر ظلمت

من هرگز سر به تسلیم خدایان هم نخواهم  داد

گردن من زیر بار کهکشان هم خم نمی گردد

زندگی یعنی  تکاپو زندگی یعنی هیاهو زندگی یعنی شب نو روز نو اندیشه نو 

رندگی یعنی غم نو حسرت نو پیشه نو 

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست  در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد

زندگی بایست یک دم یک  نفس هم ز جنبش وا نماند گر چه این جنبش برای مقصدی بیهود باشد

زندگانی همچنان اب است اب اگرراکد بماند چهره اش افسرده خواهد گشت بوی گند میگیرد

در ملال اب گیرش غنچه لبخند میمیرد اهوان عشق از اب گلالودش نمی نوشد

مرغکان شوق در ایینه تارش نمی جوشند 

من سر تسلیم بر درگاه هر دنیای نادیده فرو می اورم جز مرگ

من ز مرگ از ان نمی ترسم که پایانی است برتور یک اغاز       

بیم من از مرگ یک افسانه دلگیر بی اغاز و پایان است

من سرودی را که عطری کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمی خواهم

من سرودی تازه خواهم خواند کش گوش کسی نشنیده باشد

من نمی خواهم به عشقی سالیان پابند بودن 

من نمی خواهم اسیر سحر یک لبخند بودن

من نبتوانم شراب ناز از یک چشم نوشیدن

من نه بتوانم لبی را بارها با شوق بوسیدن

من تن تازه لب تازه شراب تازه عشق تازه میخواهم 

قلب من با هر طپش یک ارمان تازه می خواهد

سینه ام با هر نفس یک شوق یا یک درد بی اندازه می خواهد

من زبانم لال حتی یک خدا را سجده کردن قرنها او را پرستیدن نمی خواهم

من خدایی تازه می خواهم  گرچه او با اتش ظلمش بسوزاند سراسر ملک هستی را گر چه اورونق دهد ایین مطرود و حرام می پرستی را

من به ناموس قرون بردگی ها یاغی ام دیگر

یاغی ام من یاعی ام من گو بگیرندم بسوزندم گو به دار ارزوهایم بیاویزند

گو به سنگ نا حق تکفیر استخوان شعر عصیان قرونم را فرو کوبند 

من از این پس یاغی ام دیگر....                                            

  • سمیرا ملک پور
۲۱
مرداد

سمیرا

منشوری باش برای هر آنچه که به دنیای تو وارد می شود

بگذار بیاید، لختی بنشیند و عبور کند

بگذار عبور کند و طیف خود را بسازد

کریستالی شو.

برای همه ی اتفاق ها

برای همه ی حرف های شنیده و نشنیده

همه ی دردها و شادی ها

برای همه چیز و همه کس

کریستالی شو.

کریستال وجودت را کشف کن و زندگی اش کن :)))


  • سمیرا ملک پور
۱۲
فروردين
تجربه ها جدا از حضور دیگرانند
هیچ آدمی شرط لازم داشتن یه حس قشنگ یا یه حس دردناک
برای من یا برای تو نیست
حس ها و تجربه ها همیشه هستند چه دیگرانی باشند و چه نباشند
چون من و تو هستیم
اگر یک روز توانستیم حسی را بچشیم باز هم خواهیم توانست
شاید جایی دیگر و در کنار آدم هایی دیگر

مراقب قفل هام به دیگران باشم. کلیدش در جیب من است😉 .

  • سمیرا ملک پور
۰۱
دی

وقتی یه خاطره در طول عمرت طعنش مدام در تغییره

وقتی به تفریح مزه اش در طول زندگیت تغییر میکنه 

وقتی بوی یه عطر جون داره و ممکنه یه روز به دنیا بیاد و به روزی هم بمیره

وقتی یه اهنگ یه میتونه عمق تنهایی ات رو فاش کنه و همون اهنگ روزی بشه یادآور تمام خاطرات دونفره و عاشقانت 

شک دارم که  اون بیرون 

اون بیرون از من خبری باشه

انگار دنیا همیشه رنگ سمیرا داره

رنگ لحظه های من رو کپی میکنه

شکل حال و هوای من رو میکشم

و این منم که تغییر میکنم

شاید زمان هم در من شکل می گیرد ....

عجیب است

عجیب تر از آن سادگی قاعده ی تجربه ی این دنیاست

  • سمیرا ملک پور
۰۹
آذر

هر چقدر هم روزهای زندگی 

گاهی سخت و کند پیش بره

هر چقدر اوضاع از اینی که هست بدتر بشه

هر چقدر هم تموم دنیا امیدی نداشته باشن 

چه برسه به اینکه بهم امید ببخشن

تهش هر چی که قراره اتفاق بیفته

....

این روز ها میگذرد

و نمی تونه بمونه

این هم میگذره 

و مثل همیشه پشت روزای سخت روزهای آبی و آرام نشسته است😊😊😊😊

  • سمیرا ملک پور
۲۶
آبان

به نظرم یکی از نشونه های شروع بلوغ در یک موضوع

نوسان دیدن و ندیدن اشه.

مثلا وقتی متوجه ساختاری میشم یا یه ترس قدیمی که

همیشه به روش های مختلف فرافکنی اش میکردم رو دیگران 

و حالا میدونم که اصل داستان تو خودم

و می پذیرم

دیدن ها شروع میشه

اولش هفته یا هر چند روز یکبار

یکم که میگذره مثل یه شکارچی ماهر میشی که شکاری از دستت محاله در بره


بعد یهو یه روز ناگهان متوجه میشی که خیلی وقته خبری از شکار قدیمی ات نیست

و یادش بخیر که قبلنا چقدر شکار داشتی ....


دلم غنج میره واسه همچین روزی

  • سمیرا ملک پور
۲۸
مهر

بعضی روزها ، بعضی ماه ها و حتی بعضی سال ها 

خیلی سنگینند

سنگین تر از مجموع چند سال زندگی آدم

انگار همه اونچه که تو یکی از سال های زندگیت تجربه کردی رو با فرمت بسیار فشرده و سنگین یکجا تو به روز یا یه هفته یا یه ماه قراره بدست بیاری

....

من عاشق این روز هام

خدا کنه چگالی روزگارم همیشه بالا باشه

  • سمیرا ملک پور