عالیترین هدیه ای که یک فرد می تواند به فرد دیگر ارزانی دارد، حضور بی ادعای خود اوست
ادسون کالدول
عالیترین هدیه ای که یک فرد می تواند به فرد دیگر ارزانی دارد، حضور بی ادعای خود اوست
ادسون کالدول
در وجودت عشقی است که زمینیان را تاب تحمل آن نیست
آرام و اندکی سوزان بتاب بر این خاک ای خورشید
حتی اگر به گرمای تو دشنام رود
تنها تو می دانی که آنها چقدر به تو نیاز دارند
و آنها فارغ اند .
نگاه میکنم امروز به چشمان کودکانه پرفروغت
با من حرف بزن
از هر آنچه که درون تو فریاد می کند
امروز برای تو من نگرانم
گوش هایم را به تو تقدیم میکنم تا هر گاه که بخواهی داشته باشیدش.
چه ساده بازی میخورم.
تنهایی ها و بی همبازی های کودکیم امروز چه پررنگ است.
نمیدانم شاید همه را دوست دارم بلکم همبازیم باشند.
اما من باید یادم بماند هر کسی همبازی شادی نیست.
کاش یادم بماند . :(
جلد دفترچه طراحی ام
یه امید دوباره است وقتی میخوام واسه همیشه بیخیالش شم
وقتی زل میزنه به چشام.
رو جلدش نوشته
"تو مسئول گلت هستی"
اگه بلاگفا میذاشت عکسش رو آپلود می کردم
راه می یابم در تو.
بی آنکه بدانم، نقش می نهم در زندگیت .
آنروز که مرا با نقش خود روبرو کردی،
ترس، مسئولیت همراه با کمی رضایت
کودک، والد و بالغم با حرف تو، در هم پیچید.
باور خوشبختی
اونم وقتی که یک دختر ایرانی باشی
با تمام باید ها و نباید ها از ناکجا آمده
به نام غیرت و ناموس و متانت و وقار و ....
واون جمله های همیشگی دختر بچه مگه .....
مثل یک خواب می مونه
که ممکنه از بیدار شدنت هراسون شی
اما تو اثبات خوشبختی 1095 روزه ی من شاید همین کافی باشه که
حس انسان بودنم
همیشه با طراوت و سرزنده مونده
خوشبختیم...
برای همیشه می خواهمت
حرف ها زیاد بودند
نا گفته ها معلوم
تردیدی را نمی شد لمس کرد.
سکوت مرا که شفاف تر از هزاران فریاد بود ،
کسی دوست نداشت.
شکستمش!
سال هاست که حرف می زنم.
هنوز هم نمی دانم کسی دوستش دارد یا نه؟!
فقط این را می دانم ،
که دلم برای سکوتم سخت تنگ است در این دیار
خواب بودم
دنبال کسی
راهی
اشاره و راهنمایی
حیران در کوچه پس کوچه های تردید هر روزه ام
...
امروز که از خواب پریده ام
آنقدر دیرم شده
که صورت نشسته می دوم
شاید پا به پای تو
تا انتها نفس بماند مرا