چه ساده بازی میخورم.
تنهایی ها و بی همبازی های کودکیم امروز چه پررنگ است.
نمیدانم شاید همه را دوست دارم بلکم همبازیم باشند.
اما من باید یادم بماند هر کسی همبازی شادی نیست.
کاش یادم بماند . :(
چه ساده بازی میخورم.
تنهایی ها و بی همبازی های کودکیم امروز چه پررنگ است.
نمیدانم شاید همه را دوست دارم بلکم همبازیم باشند.
اما من باید یادم بماند هر کسی همبازی شادی نیست.
کاش یادم بماند . :(
جلد دفترچه طراحی ام
یه امید دوباره است وقتی میخوام واسه همیشه بیخیالش شم
وقتی زل میزنه به چشام.
رو جلدش نوشته
"تو مسئول گلت هستی"
اگه بلاگفا میذاشت عکسش رو آپلود می کردم
راه می یابم در تو.
بی آنکه بدانم، نقش می نهم در زندگیت .
آنروز که مرا با نقش خود روبرو کردی،
ترس، مسئولیت همراه با کمی رضایت
کودک، والد و بالغم با حرف تو، در هم پیچید.
باور خوشبختی
اونم وقتی که یک دختر ایرانی باشی
با تمام باید ها و نباید ها از ناکجا آمده
به نام غیرت و ناموس و متانت و وقار و ....
واون جمله های همیشگی دختر بچه مگه .....
مثل یک خواب می مونه
که ممکنه از بیدار شدنت هراسون شی
اما تو اثبات خوشبختی 1095 روزه ی من شاید همین کافی باشه که
حس انسان بودنم
همیشه با طراوت و سرزنده مونده
خوشبختیم...
برای همیشه می خواهمت
حرف ها زیاد بودند
نا گفته ها معلوم
تردیدی را نمی شد لمس کرد.
سکوت مرا که شفاف تر از هزاران فریاد بود ،
کسی دوست نداشت.
شکستمش!
سال هاست که حرف می زنم.
هنوز هم نمی دانم کسی دوستش دارد یا نه؟!
فقط این را می دانم ،
که دلم برای سکوتم سخت تنگ است در این دیار
خواب بودم
دنبال کسی
راهی
اشاره و راهنمایی
حیران در کوچه پس کوچه های تردید هر روزه ام
...
امروز که از خواب پریده ام
آنقدر دیرم شده
که صورت نشسته می دوم
شاید پا به پای تو
تا انتها نفس بماند مرا
موسیقی ترانه ی عاشقانه ی توست
که جانم را به آوای خویش می رقصاند
و من
سال هاست که آرزو دارم نامه ای به نوای تو،برایت بنوازم
آنکه همیشه به شوخی های من خندید
و به عشقبازی های احمقانه ی کودکانه ام دل باخت
آرام من بود وبس
امروز زندگی به من یادآور شد
که خیلی از آدم ها نیاز دارند که آنی نباشند که می نمایند
تا شاید دوست داشتنی تر باشند
امروز آدمی
از واهمه ی کلاه دیگری بر سر،
با دست هایش ، خود کلاهی می گذارد
تا مگر روز کلاهبرداری های دست جمعی
منت دیگری برای برداشتنش نباشد