گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۷
آبان
یه روز پر از درهای بسته است
یه روز همه چی تو صراط مستقیمه

یه روز همه باهات راه میان
یه روز سلام هم می کنی جوابت رو نمیشنوی

یه روز بارون بهت می چسبه
یه روز فقط به آفتاب نیاز داری و قد همه ی دنیا ابر بالا سرت جمع میشه

یه روز حامی میشی
یه روز جانی

همه ی اینا رو می فهمم
فقط موندم به حال اون روزایی که همه اینا رو با هم داره
و با مرور اتفاقاش یه نیشخند ناخودآگاه به لبم میشینه
که هم غم داره، هم گریه و کمی فریاد داره، هم خشم،
هم خنده یک مزاح، هم غرور
و حتی احساس قدرت گذرون چنین روزایی هم گاها قاطیشه

زندگی همینه
همه چی باهم
هیچ چیزی به نام صف اتفاقات وجود نداره

اینجا زمین است
سرزمین من
اینجا همه چی در هم است... .

  • سمیرا ملک پور
۲۵
آبان

میتوان با آدم ها در حد یه آشنا بود

سلام کردن، لبخند زدن و گاهی احوالپرسی های کوتاه


میتوان با آدم ها در حد یه دوست بود

نه خیلی صمیمی که رازهات رو بگی

اما گاهی از عقایدت بهش میگی و عقایدش رو می شنوی


میتوان با تعدادی از آدم ها صمیمی تر بود

و حضورشون رو برای زندگیت لازم بدونی

برای شنیدن حرفای دلش و گفتن حرفای دلت

برای آرامش های گاه و بیگاه

اگر هم نباشند حرف های نگفته ات بیچاره ات نمی کنند


ولی فقط میتونی تو کل هستی با یک آدم محرَم همه ی وجودش شی

شاید هم تا آخرش نتونی دووم بیاری

چون محرَمیت تمام وجود یک آدم

یعنی بتونی هر حرفی رو طاقت بیاری

هر کاری رو طاقت بیاری

هر چی میبینی و میشنوی به خودت نگیری

و بزاری اون آدم در حضورت با هر آنچه که هست عریانی کند

و تو مامن بلاعزلش باشی


میفهمم اصلا کار ساده ای نیست و دشواریش در کلام نخواهد گنجید،

فقط این رو میدونم خوش به حال اون آدمی که تو کل هستی تنها مامن یک آدمه

و از اون خوشبخت تر کسیه که همچین مامنی داره.



  • سمیرا ملک پور
۲۱
آبان

چه خوب حال چشمانم را میفهمم

وقتی به من خیره می شود در آینه اتاقم

حرارتش را و غرور زنانه اش را نیز می فهمم

و تردیدش را برای اتصال به قلبم.

او هم هوای دلم را نگاه میدارد و صبوری می کند.


دست میبرم تا با مداد نقاشی زنانه ام مشکی پوشش کنم

و حالش را یکرنگ شوم.

چشم های زیبای داغ من، هوادارتان هستم

تا همیشه



  • سمیرا ملک پور
۱۸
آبان

دیروز تو کلاس یوگا وارد فضایی شدم که روی یه تخته صاف رو رودخونه ای ارام و بدون موج خودمون رو تصور میکردیم . معلق رو آبی زلال و بدون هیچ مانعی که اروم اروم ما رو به سمت جریان اب ملایمش حرکت میداد

تونستم خودم رو اروم رو اب تصور کنم ولی به محضاینکه مربی گفت هر وق خواستید با حرکت دست هاتون خودتون رو به سمت چمن کنار رودخونه حرکت بدید

من زود خودم رو رسوندم و رو چمن دراز کشیدم

دلم نمیخواست خیلی معلق رو آب باشم. چمن و زمین رو ترجیح میدادم

وقتی از تک تکمون پرسید که تونستیم راحت و معلق روی اب باشیم یا نه

گفتم که زود اومدم رو خشکی

گفت: نگرانی از معلق بودن نشانه ی ترس های ضمیر ناخودآگاهمونه

بعضی هامون از جونورا و حشره ها ترسیدیم

بعضی ها از درخت یا صخره ایکه وجود نداشت

بعضیامون از موج

و خلاصه هرکدوممون دیروز با ترسامون روبرو شدیم

اگاهی از ترسهامون خودبخود عکس العملمون رو بهتر میکنه

بخصوص که خیلی از این ترس ها ژنتیکی و اکتسابی.




  • سمیرا ملک پور
۱۷
آبان

غم و غصه توی قلبم لونه کردی ای خدا
دلوم پر درده نمیسازه با مو دنیا
دیگه برنمیگردُم به آشیونه ای خدا
کسی چه میدونه ، غم تنهایی دل را
خدایا مو به درگاه تو چی بوده گناهم
که باید یا بسوزم و یا بسازُم
مو جَوونوم آشیونوم شده ویروون
غروبه توی کوهستان منم مجنون
که سرگردون هی بنالم
ازین دنیا دلوم تنگه ، دل یار مو از سنگه
خدایا گله دارُم
ز تنهایی دلوم خونه غم و دردام فراوونه
خدایا گله دارُم

♫♫♫♫
غم و غصه توی قلبم لونه کردی ای خدا
دلوم پر درده نمیسازه با مو دنیا
دیگه برنمیگردُم به آشیونه ای خدا
کسی چه میدونه ، غم تنهایی دل را

  • سمیرا ملک پور
۱۴
آبان

ﺁﺩﻡ ﮐﻪ "ﻏـــــﻤﮕﯿﻦ" ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ

ﺧــــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺟــــﺪﺍ ﻣﯽ ﮐــــﻨﺪ ﺍﺯ ﺟــــﻤﻊ

ﮐﻪ ﻣــــﺒﺎﺩﺍ ﺁﺳﯿــــــﺒﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺷـــــﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﯾـــﮕﺮﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ

ﻣﻮﺭﺩ" ﻓﺮﺍﻣــــﻮﺷﯽ" ﻗﺮﺍﺭ ﻣـــﯽ ﮔـــﯿﺮﺩ

ﺗﻨﻬﺎﺗــــﺮ ﻭ ﺗــــﻨﻬﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ

ﺁﻧﭽــــﻨﺎﻥ ﺩﺭ" ﺗﻨــــــﻬﺎﯾﯽ" ﺧﻮﺩ ﻏــــﺮﻕ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــــﺮ ﺑﺎ ﻫﯿــــﭻ ﺗﻠﻨــــﮕﺮﯼ ﺑﺮ ﻧﻤــــﯽ ﺧــــﯿﺰﺩ

ﻭ ﺍﯾـــﻦ ﺁﻏــــﺎﺯ ﺗﻠﺦ ﯾﮏ" ﭘﺎﯾــــﺎﻥ" ﺍﺳـــت...

  • سمیرا ملک پور
۰۸
آبان

کارهای زیادی هست که انجامشون اوج هراسیه

تو این مدت خیلی چیزا رو دیدم که شادی درونی رو ما رو میکشن از ترس اینکه شادی در ما وسعت نگیره

با موبایل ور رفتن

تلویزیون و فیلم دیدن

پز دادن چیزای خوب

وظیفه انگاشتن یک رفتار خوب

دلیل منفی پیدا کردن برای فرصت هایی که زندگی بهمون میده

فکر کردن به ناپایدار بودن خوشی ها تو اوج خوشی

نگرانی در مورد اتفاقایی که نیفتاده

  • سمیرا ملک پور
۰۷
آبان

اینکه من بد باشم یا خوب

انتخاب من است

اما آنکه تو مرا همواره خوب طلب کنی

و بدی هایم را نپذیری...

انسانیتم را به قتل نشسته ای؟

  • سمیرا ملک پور
۰۱
آبان

روی نزدیکانت حساب میکنی

درد هایت را شریک میشوی

شادیهایت را.....

و دلت آنجا میشکند و برای همیشه با خدایت تنها میمانی ،

که تاب تحمل درد هایت بیش از توانشان است

آنقدر که دیگر نمی فهمند حرف تو را.

...

سکوتم را با آنها شریک می شوم برای همیشه

و تنها با خدایم درد هایم را به صبوری می نشینم


.....

زمانی طول می کشد اما سکوت هم یک درمان است...

  • سمیرا ملک پور