گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

گدوک

گدوک به معنی جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است . عین زندگی ;

۱۲
مهر

گاه چهره می نمایی

در میان خانواده ام

در میان همسایه های دیوار به دیوار خانه ی دلم

در میان صمیمیت های دوستانه هایم

و چه زلال می بینمت

و گاه

چه سرگردانم

در میان این همه چهره هایی که غریب اند با من

و شاید گاهی حتی با تو.

من شیفته ی توام

شیفته ی تو و تمام لحظه های ظهورت در دنیای خاکی من

وقتی که به قدر یک آسمان

پایین می آیی و در کنارم

زانو به زانویم می نشینی

شیفته ی توام  وقتی روی چمن های هر روز گذرم

خنکای تو را حس می کنم

من شیفته ی چشمک زدن های تو از لابلای تکه ابرهای گل کلمی ام

من شیفته ی  توام

و هزاران نگاه آسمانی تو

وقتی که چشم خوابم التماس تو را دارد

من دیوانه ی توام

دیوانه ی لمس تو

در زیر پوست ثانیه های زندگیم

در تمام بودن و ماندنم

در تمام شیفتگی و دیوانگی ام.
  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر

تصدیقت می کنم
همراهی تو را در کوچه پس کوچه های بودنم
تصدیقت می کنم
همدم بودن تو را در لحظه لحظه هام
تصدیقت می کنم
همیاری تو را در دلواپسی هام
تصدیقت می کنم
هم انسی تو را در کنج خلوت هام
تصدیقت می کنم
تصدیقت می کنم
تصدیقت می کنم
رحم بی کرانه ات را
ای آرام جان و ای مونس وجود
تصدیقت میکنم
تو را ای خدای من و ای امن همیشگی
دوستت دارم
تا نهایت توان عشق ورزیم
تا همیشه بودنت

  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر

چه خوب دیروزم را با تمام واهمه ی از دست دادن عشق تو 

که به تردید به دست آوردنت در این سرای خاکی می فزود به یاد می آورم

و امروز مرا، از عشق زمینی چه بیم است 

که خود برافراشتیش

و چه تردیدی باقیست؟ 

که پرستیدنت امروز جنس دیگری دارد

وایمانم نیز.

که دوباره 

نه

هزارباره از نو جان می گیرد

و اینبار چه شاداب تر از همیشه

تو را عشقبازی می کند

حتی در این کوچه پس کوچه های زندگی 

که به عشق تو، روزمرگی را

این روزها از خاطر برده است 

امروز چه دوست داشتنی تر هستی وقتی که در تمام لحظه های 

عاشقیم با من شریکی

و با حضورت بزم با هم بودنمان را 

چه به رقص می نشانی

تو را سپاس، گذارم

به لطف هموارت

تو را سپاس، گذارم

به موهبت جاودانت

به حس با ما بودنت

و به تمام جا پاهایِ دوشادوشِ عشق ما آمدنت

امروز عشق زمینیم چه آسمانیست 

وقتی که تو همواره عاشقم نگاه می داری

و در کنارم هزارباره بیش از پیش دوستم می داری

آرامم

همیشه بامن باش

با من ،در کنار من،همچون دیروز

با ما، در کنار ما، همچون امروزهای خوشبختیمان

دوستت داریم 

تو را 

ای عشق مشترک و ای شیفتگی جاودان.

  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر

هر روز که می گذرد

کوله بار دلتنگیم سنگین تر میشود

کمی نگرانم

نگران از باری که هر ثانیه دلتنگیم را بیشتر می کند

خدا کند که زودتر بیایی

پیش از آنکه شانه های من طاقت خود را از سنگینی دلتنگی

بی تاب کند

خدا کند دست کم تو به اندازه ی من دلتنگ نباشی

خدا کند که زود بیایی
 ای صد قافله دل برده
  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر
دلتنگت خواهم بود
تا آن زمان که با آمدنت دلگشایی ام کنی
تو را نه بدست باد
نه بدست آب
ونه حتی بدست خورشید و مهتاب
نخواهم سپرد
حتی اگر آسمان میانجیگری کند
تو را تنها به  آرام  زندگیمان می سپارم
که ما شدنمان را مدیون اوییم
تا اگر او مرا وتو را نیز بر این عشق لیاقت دوباره بخشید
زنده بمانیم و زندگی بخشیم
که زنده بودنمان عین عشق و محبت است
زنده می خواهمت
حتی اگر نباشم.
  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر

هر روز که می گذرد

بیش از دیروزم حیران کرامت تو می شوم

باور داشتم که کرامتت

در هیچ جای این جهان ادراکم

سراغی ندارد

اما چنین شگفت.....!!!!

آنچنان مبهوت توام که زبانم

الفبای مادریش را گم کرده است

با تو چه گویم

که خود دانی

چه بر سرم آورده این اقیانوس موهبت مبهوت گر تو

...

دوستت دارم

دوستت دارم و

 جانباخته ی انس توام

حیرانی چشمانم را به حضورت

از من مگیر.

  • سمیرا ملک پور
۱۲
مهر

در کنار تو، شانه به شانه­ی تو،

 به بلندای عشقمان قامت می بندم

و تو را به عشقم آنچنان به پرواز خویش می نشانم

که آسمان را از خود عبور دهیم

و به آنجایی اوج گیریم که دل همیشه آنجاست

با تو عشق را قامت می بندم

و با تو لبیک گویانِ دعوت دلدار خویشم

آری

امروز روزِ نزول عشق من و توست

که به عشق آراممان جان می گیردو جاویدان خواهد شد

با تو عشق را به طواف می نشینم

و با تو، صفا و مروه ی دل را

تا به انتها، پا به پا می آیم

تا آنجا که لبیک این عشق یگانه را پاسخی شنیده آید و

 آنجا که دیگر از پروازمان خبری باز نیاید.
  • سمیرا ملک پور
۱۱
مهر

عشقبازی کردن با تو ای آرام من

چه آسان و شیرین است

و من  تو را به عشق دنیایی  نمی فروشم

کاش مرا از جنس  بی جفت خویش می آفریدی

یگانه و تنها.

آرامم

مرا جرات  با تو بودن بخش

 جرات با تو ماندن .

در ترنم اشک های خویش همچون همیشه تو را جستجو می کنم

تو را که هق هق گریه های شبانه ام

بهانه ی توست

مرا دیوانه کردی و جنونم را چرا در این کویر تنهایی ها

رها کردی و مرا با خود نبردی

تحمل من مگر چقدر می توانست فراخ باشد

که بی تو تاب آورد

و تو که شیفتگی را در من دیدی

چگونه جنونم را نادیده گرفتی

جنونی که مرا  بارها  در اثبات شیفتگی خویش

بی آبرو کرده بود

و کنون که مرا نظاره گری

و اشک های مرا می شماری

به من بگو که این فراق کجا  پایانی  دارد

که وصال توام آرزوست.
  • سمیرا ملک پور
۱۱
مهر

مهربانم

دست در دست من ده تا با هم عهد بندیم

که دیروزمان را به حکمت عشق امروزمان دوست بداریم

و امروزمان را سرخوش به امید تمام مصلحت فردایمان

با خدایمان به جشن بنشینیم

و با آرام خویش

به گرمای عشق آرام خواه او،

آرام گیریم.

سرور بزممان

 همچو فریاد عالم گیر.
  • سمیرا ملک پور
۱۱
مهر

این روز ها چه قدر فاصله ها بی معنی شده است

و چه قدر ثانیه هامان به سرور و شادیست

چنان می گذرد که تمام روزهای با هم بودن را،کنون

 ثانیه ای بیش نمی بینم.

هرگز این همه زیبایی را با هم یکجا ندیده بودم

چه در آن دم که چشم را به خواب می نشاندم

تا درخشش پیام آور یک فرصت فردانام را بر او بنشانم

و چه آن لحظه که گرمای نگاه خیره ی تو

 از پشت پلک های بسته ام مرا بیدار می کرد.

صبحم را که چشم می گشودم ،

دوباره اقبال دیدن تو را  جشن می گرفتم

و این تو بودی

اولین لبخند زیبایی که در چشمان من می درخشید

و تو همیشه اولین کسی بودی

که درود صبحم را پاسخ می دادی.

درود من بر تو

درود ای آرامم، درود

درود ای مهربانم، درود

درود به تو که هر روز عشق مرا به گرمای وجودت به آتش می کشی

و من چه شعله ورم تا آن دم خفته ی شبهای تاریک

که به خنکای نسیم صبا می اندیشد

این روزها گرمای با تو بودن چه داغ است

و بزم من و تو این روزها چه براه.

تردید مرا به خاطر داری؟

آن زمان که با سرانگشتان خود درب قلبم را آهسته می کوبیدی؟

آرامم

امروز نه تنها تردیدی بر من نیست

آنقدر امن من گشته ای که شش دانگ قلبم را به نام تو کرده ام.

صاحبدل امروز من

این ویرانه دیروز از آن تو.

هر آنکه را که خود خواهی، بدان راه بخش

و بر هر آنکه از جنس تو و قلب من نیست

درب بند

تا تو را همیشه صاحبدل خویش بینم

تنها تو را و هر آنکه را که از جنس ماست.

آرامم،

دیر زمانیست که این جمله در گلو مانده است

و کنون می خواهم به فریادش بنشانم:

آرامم، به خانه خود(قلبم) خوش آمدی.

  • سمیرا ملک پور